لب هاي تو
شبيه مسئله هاي رياضي
شيرين اند
و من دلم مي خواهد
هر بار
از راهي تازه
امتحانشان کنم ...!
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت :
آهــــای پســــر ...
حواســــت باشــــه ...!
پشت پلک کدام قصه به خواب رفته ای
که هر شب قصه ی آمدنت را می گویم
و نمی آیی !؟!
خیلی دوستت دارم
ده تا !
مثل روزهای کودکی مان !
عمیق ، پاک و بسیــار …