گـاهـی نـمـیـشـه دسـت از دوسـت داشـتـن
یـكـی بـرداشـت حـتـی وقـتـی ازش مـتـنـفـری
خیلی وقت است که "بی تابم"
دلم تاب میخواهد
و یک هل محکم
که دلم هـــــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند