دوستت دارم..چرایش پای تو،
ممکنش کردم،محالش پای تو
میگریزی از من و احساس من
دل شکستن هم ،گناهش پای تو
آمدی آتش زدی بر جان من
درد بی درمان گرفتن هم،دوایش پای تو
من اسیرم در میان آن دو چشم
قفل زندان را شکستن هم،سزایش پای تو
سوختم،آتش گرفتم زین سبب
آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو
پای رفتن هم ندارم من،از کوی دلت
پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...
ا آدمها ...
همیشه خوب را برای یافتن خوبترین رها میکنیم..
غافل از اینکه خوب ،همانیست که وقتی از همه چیز و همه کس بریدی یادش می افتی..
همان کس که هر روز حالت را میپرسد و تو سرسری میگویی خوبم...