خلاصه رمان :
دانلود رمان داستان ام رمان از اونجایی شروع میشه که مینا شخصیت اصلی داستان تصادف میکنه و حافظه اش رو از دست میده و پژمان (شخصی که به مینا زده) اونو میبره خونش واسمش رو میذاره پژوا و بهش میگه که برادرشه. مینای خوش خیالم باورش میشه تا این که مینا رازی رو کشف میکنه …ام رمان…رازی که به اندازه ی جونش ارزش داره …ام رمان… اون راز شغل پژمانه و این هنوز شروع ماجراست
خلاصه رمان :
دانلود رمان داستان ام رمان بهناز دختر شوخ طبع و خیال پردازی هست…..ام رمان…. که خلاف میلش به اجبار والدین هنر را رها میکند و در رشتهای که علاقهای به آن ندارد ادامه تحصیل میدهد. پس از فارغ التحصیلی دو سالی را به…… استراحت میگذراند که این دو سال اعضای خانوادهاش از بیکاری او ابراز نارضایتی میکنند….ام رمان…… در نهایت پدرش تصمیم میگیرد او را برای مراقبت از مادربزرگ پیرش که مبتلا به آلزایمر است …..ام رمان….به روستایی در شمال بفرستد. بهناز هم که از زندگی خسته کنندهاش در تهران دلزده شدهاست،….ام رمان….به خواست پدرش عمل کرده و به روستا میرود و زندگی جدید و متفاوتی را در کنار مادربزرگش و افراد جدیدی که به زندگیاش وارد میشوند تجربه میکند.
خلاصه رمان :
دانلود رمان داستان ام رمان گریه میکنم برات دستامو بردم بالا توهم قفلشون کردم کشو قوسی به بدنم دادم ومحکم نفسمو فوت کردم…… اخیش کمرم خشک شده بودا.اخه اینم شد زندگی؟!!!…
خلاصه رمان :
دانلود رمان داستان ام رمان احساس عجیب روایت کننده ی زندگیه دختریه که طراح لباسه و دوسال پیش از طرف کسی که دوسش داره ترک میشه و حالا بعد دوسال میثم با عشقی آتشین تر از قبل برمیگرده و مدئی میشه که فقط اسیر توطئه شده…ام رمان….. .ولی آیا سارا هنوز هم میتونه عاشقانه های میثمو قبول کنه ؟ام رمان ؟این وسط شخص سومی از راه میرسه که دنبال گمشده اش میگرده گمشده ای که توسط آدم ربا ها دزدیده شده …ام رمان….و اون آدم ربای مظلوم کسی نیست جز شخص چهارم رمان ….ام رمان…اون شخص چهارم کیه ؟…ام رمان….ارتباطش با شخصیت اولمون چیه ؟
خلاصه رمان :
دانلود رمان داستان ام رمان بچه هایی که مشغول بازی بودند،…ام رمان….. با دیدن کالسکه مجلل و خاک آلود که آرام به سوی کوچه بن بست پیش می آمد….ام رمان…، دست از بازی کشیدند و به کوچه اصلی هجوم بردند. مصیب با شنیدن هیاهوی بچه ها، از پستوی دم در بیرونی، خارج شد و توی کوچه دوید…ام رمان…. چندبار با دقت چشمان کم سو را، تنگ و گشاد کرد..ام رمان.. دیدن کالسکه، هیجانی آشکار بر صدا و پیکرش نشانده بود..