در قاب این آیینه ها خود را نمی بینم
چیزی به جز یک بهت بی معنا نمی بینم دنیا به زشتیهای پلک فهم من خندید
تڪیـﮧ گـآهَم بآش !
میخـوآهَم سَنگـینی نِگـآه ایـن مَرבُمِ حَسـوב شَهـر رـآ
تـو هـَم حـِس کنـی