بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما از چشـــــم هایشان معلوم است که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته…
لبخند هایت را حراج کرده ای…
ارزان دلبری می کنی…
یادش بخیر….
روزی خنده ات به قیمت جانم تمام می شد
اگـه وجــود خـــــــدا ﺑـــــــــــاورت بــشــه
خـــــــــــــــدا یــه نـــقــــــطــه میندازه زیــر بــاورت …
مـــیـــشــه: ﻳــــــــــــــــﺎﻭﺭﺕ …
ﺑﻬــﻤﻴــﻦ ﺭﺍﺣـــﺘــى
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد . . .
دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت : تو باش اسیر سرنوشت !
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس